غریبه آشنا
هیچ وقت با لباس کثیف و نامرتب ندیدمش، حتی تو اوج مبارزات، این برام خیلی عجیب بود. تونظم لنگه نداشت. یادمه وقتی از بیرون می اومد و چادرش را در می آورد، حتما باید خیلی قشنگ و دقیق اون رو تا می کرد و یه گوشه می ذاشت.
ولی برخلاف ظاهر منظبتش اصلا آدم خشکی نبود، بلکه برعکس خیلی هم خون گرم و مهربون بود. هروقت کسی رو برای اولین بار می دید، یه جوری باهاش گرم می گرفت که انگار چند ساله می شناسدش.
برگرفته از: مجله شاهد یاران، شماره 27، ص21