مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(س) تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غریبه آشنا

05 آذر 1393 توسط اعتمادیان

هیچ وقت با لباس کثیف و نامرتب ندیدمش، حتی تو اوج مبارزات، این برام خیلی عجیب بود. تونظم لنگه نداشت. یادمه وقتی از بیرون می اومد و چادرش را در می آورد، حتما باید خیلی قشنگ و دقیق اون رو تا می کرد و یه گوشه می ذاشت.

ولی برخلاف ظاهر منظبتش اصلا آدم خشکی نبود، بلکه برعکس خیلی هم خون گرم و مهربون بود. هروقت کسی رو برای اولین بار می دید، یه جوری باهاش گرم می گرفت که انگار چند ساله می شناسدش.

برگرفته از: مجله شاهد یاران، شماره 27، ص21

 نظر دهید »

شهیده مریم فرهانیان

03 آذر 1393 توسط اعتمادیان

واقعا مددکار بود. وقتی می رفت خونه شهدا و مثلا می دید مادر شهید نشسته کنار حوض و ظرف می شوره، اونم چادرش رو می زد به کمرش و می نشست کنارش به ظرف شستن. اصلا اهل این نبود که حالا چون مددکاره و از بنیاد اومده خودش رو بگیره. حتی یه ذره تکبر تو وجودش نبود. همیشه می گفت: « مددکار واقعی کسیه که بره سراغ مردم و تو درد و رنجشون شریک بشه».

برگرفته از دختری در کنار شط،ص221

 2 نظر

شهیده فهیمه سیاری

28 آبان 1393 توسط اعتمادیان

کلاس چهارم بود که اسمش رو تو کلاس قرآن نوشتم. یه روز وقتی رفتم از کلاس بیارمش، معلمش جلوم رو گرفت و پرسید:

«تو خونه با فهیمه قرآن کار می کنید؟»

گفتم نه، چطور؟

گفت:«آخه خودش قرآن رو بلده، بیشتر سوره ها رو تو کلاس می خونه و من و بچه ها گوش می دیم. طوری مسلطه که غلط های بچه ها رو زودتر از من می فهمه».

با تعجب به فهیمه نگاه کردم. سرش رو انداخته بود پایین و چادرشو گرفته بود زیر چونه اش. بهش گفتم:

«قرآن رو از کجا بلدی؟»

گفت:«قبل از کلاس یه بار می خونم و یاد می گیرم».

تو مسجد بعد از نماز به همه می گفت: هر کی دوست داره بمونه تا از همدیگه قرآن یاد بگیریم.

نمی گفت «یادتون بدم» تا به کسی بر نخوره.

برگرفته از: پرنده ای در عرش، ص 24

 1 نظر

می خواهید چه کاره شوید؟

20 آبان 1393 توسط اعتمادیان

شهیده طاهره هاشمی

اونقدر قشنگ می نوشت که همیشه انشاها و مقاله هاش رو می زدن به در و دیوار مدرسه، چون همه بچه ها دوست داشتن اونا رو بخونن.

یه روز موضوع انشا این بود:« می خواهید در آینده چه کاره شوید؟»

همه منتظر بودن ببینن طاهره چی می نویسه. شروع کرد به نوشتن و یه چند خطی هم نوشت. ولی بعد هرچی نوشته بود رو خط زد و این طور نوشت:« به من الهام شده که خیلی زود می میرم، البته با شهادت. اگه الآن هم درس می خونم، برای دکتر و مهندس شدن نیست، فقط برای اینه که خدا رو بهتر بشناسم».

برگرفته از عروس آسمان، ص 38 و 39

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«هرکس برای خدا علم بیاموزد و برای خدا به آن عمل کند و برای خدا به دیگران بیاموزد، در ملکوت آسمان ها از او به بزرگی یاد شود و گفته شود برای خدا آموخت و برای خدا عمل کرد و برای خدا یاد داد».

کافی، ج 1، ص 35

 1 نظر

پاهای سوخته

17 آبان 1393 توسط اعتمادیان

شهیده مریم فرهانیان

ازم خواست بهش یه روز مرخصی بدم.

منم گفتم برو.

وقتی شب برگشت، حسابی می لنگید. اول فکر کردم تصادف کرده، ولی هرچی ازش پرسیدم، نگفت چی شده. بالاخره بعد از کلی اصرارگفت:

« پابرهنه روی لوله های نفت راه رفتم»

گفتم:«تو این آفتاب داغ، مگه زده به سرت؟»

گفت:« این چند وقت خیلی از خودم غافل شده بودم، باید این کار رو می کردم تا یادم بیاد چه آتیشی منتظرمه»

گفتم:« تو و آتیش جهنم؟ تو که جز خدمت کاری نمی کنی».

گفت: «تو این طور فکر می کنی، ولی من خیلی گناه دارم. بعضی از اشاره ها یا بعضی از سکوت های نابه جا… اینا همه گناهان کوچکی هستن که چون تکرار می کنیم برامون عادی میشه. واسه همین دائم باید حواسمون جمع باشه».

برگرفته از : پیک افتخار، شماره 36،ص42

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
مرداد 1404
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(س) تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فرهنگی
      • نکات آموزنده
    • آموزش
  • پای درس بزرگان
  • در محضر یار
  • دلنوشته
  • حکیمانه
  • پژوهشی
  • پایان نامه
  • مهدیا...
  • وصیت نامه شهدا
  • سبک زندگی
  • خواص و ثواب سوره های قرآن
  • سیاسی
  • خاطرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وصیت شهدا
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس