مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(س) تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پاهای سوخته

17 آبان 1393 توسط اعتمادیان

شهیده مریم فرهانیان

ازم خواست بهش یه روز مرخصی بدم.

منم گفتم برو.

وقتی شب برگشت، حسابی می لنگید. اول فکر کردم تصادف کرده، ولی هرچی ازش پرسیدم، نگفت چی شده. بالاخره بعد از کلی اصرارگفت:

« پابرهنه روی لوله های نفت راه رفتم»

گفتم:«تو این آفتاب داغ، مگه زده به سرت؟»

گفت:« این چند وقت خیلی از خودم غافل شده بودم، باید این کار رو می کردم تا یادم بیاد چه آتیشی منتظرمه»

گفتم:« تو و آتیش جهنم؟ تو که جز خدمت کاری نمی کنی».

گفت: «تو این طور فکر می کنی، ولی من خیلی گناه دارم. بعضی از اشاره ها یا بعضی از سکوت های نابه جا… اینا همه گناهان کوچکی هستن که چون تکرار می کنیم برامون عادی میشه. واسه همین دائم باید حواسمون جمع باشه».

برگرفته از : پیک افتخار، شماره 36،ص42

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: فرهنگی, وصیت نامه شهدا لینک ثابت

نظر از: حمیده [بازدید کننده]
حمیده

سلام ،خداقوت .مطلبتون عالی بود انشاءالله اجرتون با شهدا و سیدالشهدا التماس دعا ، یاعلی!

1393/08/22 @ 20:01
نظر از: مریم [عضو] 
  • عطریاس

سلام دوست عزیز ومهربانم
بسیار مطلب جالب وتکان دهنده ای بود خدا قوت

1393/08/18 @ 13:36


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(س) تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • فرهنگی
      • نکات آموزنده
    • آموزش
  • پای درس بزرگان
  • در محضر یار
  • دلنوشته
  • حکیمانه
  • پژوهشی
  • پایان نامه
  • مهدیا...
  • وصیت نامه شهدا
  • سبک زندگی
  • خواص و ثواب سوره های قرآن
  • سیاسی
  • خاطرات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وصیت شهدا
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس