یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
تا وقتی سکوت کرده بودی ، ملکی آمده بود و از تو حمایت می کرد و جواب
می داد اما وقتی تو خشم گرفتی و به پاسخ پرداختی آن ملک رفت و شیطان آمد.
رنگ چهره تغییر می کند . اعضای بدن به لرزش می افتد ، سخنان و حرکات تغییر میکند . شخص با دشواری حرف می زند ، سخنان زشت بر زبان می آورد به سوی این و آن حمله می کند پنجه می کشد ، مشت و لگد می زند لباس خود را میدرد به خود سیلی میزند ، و مشت به در و دیوار می کوبد و…
تصدیق کنیم فرمایش امیر مومنان علی علیه السلام را که فرمود ک عصبانیت و خشم شدید نوعی دیوانگی است چون شخص از آن پشیمان می شود و اگر پشیمان نشود ، دیوانگی اش ریشه دار و دائم است .
مرد اعرابی برای شتر خود از چاه آب می کشید .
- اجیر می خواهی ؟
- بلی . به هر دلوی سه خرما می دهم .
توافق کردند . مشغول کار بود که ریسمان پاره شد . اعرابی غضبناک ، جسارت کرد و سیلی به صورت او زد .
او دست کرد و دلو را بیرون آورد و با تبسم گفت : اما ریسمان پوسیده بود . من مقصر نبودم . خداحافظی کرد و رفت.
اعرابی که تنها شد حدس زد که او چه کس بود . از حلم او و خشم خود خجالت کشید بلکه نگران شد بلایی سرش آید . با خود گفت دستی که چنین جسارتی کرده باشد ، نمی خواهم . با کارد دست خود را برید و غش کرد و زمین افتاد .
کاروانی از آن راه می گذشت او را در آن حال دیدن به صورتش آب پاشیدند و به هوش آمد ماجرا را پرسیدند ؟
دست قطع شده را به دست دیگر گرفت و به راه افتاد سوی مدینه خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله .
رسید و عذرخواهی کرد ببخشید شما را نشناختم جسارت کردم .
- پس چرا با خود چنین کردی ؟
- دستی که به صورت نازنین شما سیلی زده باشد نمی خواهم .
- اعرابی ! اسلام می آوری ؟
- دست مرا شفا می دهید ؟
- حضرت دست بریده شده را به موضع خود گذاشت و آن را به شکل اول برگرداند .
- اعرابی شهادتین گفت .
شخصی نزد رسول خدا نشسته بود . اعرابی آمد و به آن شخص ناسزا گفت . شخص سکوت کرد و مرد اعرابی بر دشنام و بد گویی خود افزود .شخص خشمگین شد و به جواب ایستاد .
رسول خدا از مجلس برخواست .آن شخص در پی حضرت دوید و گفت :
- یا رسول الله ! تا آن مرد ناسزا می گفت ، نشسته بودی و چون من پاسخ دادم برخاستی . این چه حکایتی است ؟
- تا وقتی سکوت کرده بودی ، ملکی آمده بود و از تو حمایت می کرد و جواب می داد اما وقتی تو خشم گرفتی و به پاسخ پرداختی آن ملک رفت و شیطان آمد . چون شیطان درآمد ، من برخاستم .
چند قطره سرکه ، یک ظرف عسل را خراب می کند . همین طور قدری غضب هم ایمان را تباه می کند .
- حواریون پرسیدند : شدید ترین چیز چیست ؟
- شدید ترین چیز ، خشم خداست .
- چگونه از خشم خدا مصون باشیم ؟
- به این وسیله که خشمگین نشوید
- ریشه خشم چیست ؟
- تکبر ، خود بزرگ بینی و تحقیر مردم .
- مشغول غذا دادن به مادر بود که قدری غذا روی لباس مادر ریخت . مادر عصبانی شد و حرف تندی زد . آیت الله کوهستانی سریع اتاق را ترک کرد و پس از چند لحظه برگشت و با خونسردی سلام کرد و گفت : ننه جان می خواهی لباست را عوض کنم . گویا هیچ اتفاقی نیفتاده .
بین انسان و دیگ زود پز باید فرقی باشد . دیگ زودپز وقتی جوش می آورد منفجر می شود . اگر انسان هم وقتی جوش می آورد منفجر شد ، در انسانیت خود شک کند ( حجت الاسلام قرائتی )
نمره ی قبولی در امتحان حقوق والدین ، 19 است نه نمره ی 10 به بالا .
نمره ی 20 هم به کسی نمی دهند تا فکر نکند حق ایشان را ادا کرده است .
یکی بود یکی نبود . در روزگاران قدیم ، درخت سیب تنومندی بود ،
با پسر بچه ی کوچکی .
این پسر بچه خیلی دوست داشت با این درخت سیب مدام بازی کند ،
از تنه اش بالا رود ، از سیب هایش بچیند و بخورد و در سایه اش بخوابد .
پسر بچه بزرگتر شد و دیگر به درخت اعتنایی نمی کرد . دیگر دوست نداشت با او بازی کند اما روزی دوباره به سراغ درخت آمد . درخت سیب به پسر گفت : آهای! بیا و با من بازی کن . پسر جواب داد من که دیگر بچه نیستم . به دنبال سرگرمی هایی بهتر هستم و برای خریدن آنها پول لازم دارم .
درخت گفت : من پول ندارم ، ولی تو می توانی سیب های مرا بچینی ، بفروشی و پول به دست بیاوری .
پسر تمام سیب های درخت را چید و رفت . و درخت را باز هم فراموش کرد.
مدت ها گذشت و پسر بچه که حالا مرد جوانی شده بود روزی با اضطراب سراغ درخت آمد .
درخت از او پرسید چرا غمگینی ؟ بیا و در سایه ام بنشین . بدون تو خیلی احساس تنهایی می کنم .
پسر جواب داد فرصت کافی ندارم باید برای خانواده ام تلاش کنم باید برایشان خانه ای بسازم . نیاز به سرمایه دارم .
درخت گفت من سرمایه ای ندارم که به تو بدهم اما تو می توانی با شاخه ها و تنه ام برای خودت خانه بسازی .
پسر خوشحال شد و تمام شاخه ها و تنه ی درخت را برید و با آنها خانه ای برای خود و خانواده اش ساخت .
زمانی طولانی به سر آمد . پس از سالیان دراز پسر در حالی برگشت که پیر بود و غمگین و خسته و البته تنها .
درخت از او پرسید : چرا غمگینی ؟ ای کاش می توانستم کمکت کنک . اما دیگر نه سیب دارم نه شاخه و نه تنه حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو . هیچ چیز برای بخشیدن به تو ندارم .
پسر در جواب گفت خسته ام از این زندگی و خیلی احساس تنهایی می کنم . فقط نیازمند بودن با تو هستم . آیا می توانم کنارت بنشینم؟
باید توجه کنیم که ما همه شبیه پسر بچه هستیم و با والدین خود چنین رفتاری می کنیم . درخت همان والدین ماست که تا کوچکیم ، دوست داریم با آن ها بازی کنیم بعد تنهایشان می گذاریم .
برای والدین خود وقت نمی گذاریم به این مهم توجه نمی کنیم تنها چیزی که والدین از ما می خواهند این است که تنهایشان نگذاریم .
پرسیدم : پیش نمازی تمام شرائط امامت را داراست ، عالم هم هست ، جز اینکه با پدر و مادرش رفتار تندی می کند و با سخنان درشت موجب خشم آن ها می شود ، آیا می توانم پشت سر او نماز بخوانم و به او اقتدا کنم ؟
امام صادق فرمود : پشت سر چنین کسی نماز نخوان ، هر چند عاق والدین نباشد و با آنها قطع ارتباط نکرده باشد .
حقوق والدین :
1- جلوی پدر و مادر راه نرویم .
2- دقت کنیم قبل از ایشان از دری وارد یا خارج نشویم .
3- در حضور ایشان نخوابیم یا پایمان را دراز نکنیم .
4- پشت به آن ها ننشینیم .
5- به جز حج واجب بدون اجازه ی آن ها به هیچ سفری نرویم .
6- نه تنها دستوراتشان را عمل کنیم ، بلکه شش دانگ حواسمان جمع باشد تا نیاز هایشان را تشخیص دهیم قبل از اینکه از ما درخواست کنند .
7- آن ها را به نام و با لفظ تو صدا نکنیم .
8- تا وقتی سخن می گویند سکوت کنیم ، اصطلاحا حرفشان را قطع نکنیم .
پدری با پسر بچه اش در مسیری می رفتند ، به معرکه ای رسیدند و جمعیت اجازه نمی داد که ببینند در آن معرکه چه اتفاقی دارد می فتد ، پسر بچه به پدر می گوید من چیزی نمی بینم ، پدر او را بر دوش خود سوار می کند . پسر بچه فخر فروشی می کند و می گوید : بابا من دارم معرکه را می بینم اما تو که نمی بینی . پدر لبخند می زند و می گوید اگر تو می توانی ببینی ، برای این است که من نردبان تو شده ام .
اگر به هر مقام و موقعیتی رسیدیم برای هیچ کس فخر فروشی نکنیم مخصوصا برای پدر و مادر خود . یادمان باشد که آن ها نردبان موفقیت ما بوده اند .
امام زین العابدین در رساله ی حقوق خود می فرمایند :
اما حق پدرت آن است که بدانی او اصل توست و تو شاخه و فرع او ، اگر او نمی بود تو نیز نبودی .
پدر در مسجد نشسته بود و به سخنان پیش نماز مسجد گوش می کرد ، امام جماعت از روی کتاب منازل الاخره مردم را موعظه می کرد پسر به مسجد
می آید و می گوید : پدر به خانه بیا که مادر تو را کار دارد . پدر با عصبانیت
می گوید : بنشین و اندکی از معارف دینت را یاد بگیر کاش تو هم می توانستی مانند این روحانی گرانقدر از روی این کتاب شریف بخوانی و غرق در رویاهایش می شود .
شیخ عباس قمی نمی گوید که کتاب منازل الاخره نوشته ی من است بلکه سر در گوش پدر برده و از او می خواهد برای فهم بیشتر پسرش دعا کند .
هنوز جوارحت را از معاصي پاك نكرده اي…!
اشاره: استاد عارفان قرن معاصر، ملاحسينقلي فرزند رمضان در جزيني همداني، به سال 1239 متولد شد. حسينعلي، در كوچكي به همراه پدر شباني مي كرد. با پافشاري پدر، براي فراگيري دانش دين، به تهران هجرت كرد. درسهاي سطح را نزد برخي علماي تهران، خواند و در زماني نه چندان دراز، شايستگي حضور در درس شيخ العراقين را يافت.در محضر ملا هادي سبزواري، دروس عقلي را فرا گرفت. پس از رحلت شيخ انصاري بر كرسي استاد اعظم نشست و در فقه و اصول سرآمد زمان خود شد. پس از اين، او به عنوان استاد و مرجع وارد ميدان نشد و درسي خصوصي براي برخي شاگردان در منزل شروع كرد و در كنار درس فقه، درسهاي اخلاقي و عرفاني چندي براي شاگردان برگزيده اش مي گويد. عارف بزرگ همدان نزديك به سيصد شاگرد پروراند. بزرگاني چون: شيخ محمد بهاري همداني، سيد ابوالقاسم اصفهاني، سيداحمد كربلايي، ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي و….. آنچه در ذيل آمده است سه مرقومه اخلاقي از ايشان است كه حاوي نكات ناب اخلاقي است.
آسان شدن گناه!
«اين كه مي بيني معصيت در نظرت سهل شده، به جهت اموري چند است كه بعضي از آنها را ذكر مي كنيم:
اولاً؛ فكر خود را تماماً متوجه به دنياي دني كرده اي. از اين جهت بالمره (بسيار) از نفع و ضرر اخروي غافل شده اي. نمي داني چه بسيار بسيار منافع و سعادت ابديه از تو فوت شد و چقدر ضررهاي بزرگ به خود زده اي!
ثانياً؛ عجز و حاجت و فقر خودت را ملتفت نيستي كه ذره ذره بدنت به حفظ كاركنان او كه ملائكه باشند، بر پاست.
ثالثاً؛ نمي داني كه در هر آني، در هر جزء از اجزاء بدنت، نعم (نعمتهاي) غير متناهيه، مرحمت از او شده و مي شود كه به بيان و بنان، ممكن نيست حصر آنها. با اين حال، چگونه نعمت او را در معصيت او صرف مي كني؟
رابعاً؛ چگونه غافلي از عقوبات سخت او، مگر نمي داني كه ما بين مرگ و قيامت هزار غصه هست و آسان ترين آنها تلخي جان كندن است. چرا از شدايد قيامت، غافلي؟ امان از روزي كه از دهشت و وحشت او، مقربين در خوف و اضطراب مي باشند. چرا نباشند؟ از روزي كه زمينش و هوايش آتش و جهنم به اطراف خلايق محيط و ملايك غلاظ و شداد در بگير و ببند. نيكان در وحشت و اضطراب و بدان در شكنجه و عذاب، آفتاب در بالاي سر و زمين گرم تر از كوره آهنگر. خطر حساب از يك طرف و دهشت صراط از يك طرف، كار هنوز به جهنم نرسيده، از آتش و سلاسل و اغلال او بگويم يا از مار و عقربهايش بيان نمايم. خلاصه، اينها مختصرنويسي است و اين فقراتي كه گفته شد، از هزار يك بيان نشد.»
معاصي را ياد بگير!
«البته در اجتناب از معاصي كوتاهي مكن و اگر خداي نخواسته معصيت كردي، توبه نما و دو ركعت نماز بجا آور و بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار كن و سر به استغفار بگذار و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه، اميدوارم عفو بفرمايد.
معاصي كبيره در بعضي از رساله هاي عمليه ثبت شده است، ياد بگير و ترك نما و زنهار پيرامون غيبت و دروغ و اذيت مگرد. لااقل يك ساعت به صبح مانده بيدار شو و سجده بجا بياور و آنچه در «منهاج النجاه» مرحوم ملامحسن فيض (رضوان الله جل جلاله عليه) مذكور است كافي و شافي است از براي عمل شب و روز تو به همان نحو عمل نما و سعي كن كه عمل و ذكرت، به محض زبان نباشد و با حضور قلب باشد كه عمل بي حضور قلب اصلاح قلب نمي كند، اگر چه ثواب كمي دارد.
البته از غذاي حرام فرار كن، مخور مگر حلال. غذا را كم بخور و زياد مخور؛ يعني زياده بر حاجت بنيه مخور، نه چندان بخور كه تو را سنگين كند و از عمل باز دارد و نه چندان كم بخور كه ضعف آورد و به سبب ضعف از عبادت مانع شود و هر قدر بتواني روزه بگير، به شرطي كه شب جاي روز را پر نكني.»
بشتاب به سوي توبه راستين
پس اي عزيز! چون كريم رحيم زبان تو را مخزن كوه نور؛ يعني ذكر اسم شريف قرار داده است، بي حيايي است مخزن سلطان را به نجاست و قاذورات غيبت و دروغ و فحش و اذيت و گناهان ديگر آلوده نمايي.
مخزن سلطان بايد پر از عطر و گلاب باشد، نه نجس و مملو از قاذورات (نجاسات). بي شك چون دقت در مراقبه نكرده اي، نمي داني كه با اعضاي هفت گانه؛ يعني گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصيت هايي مي كني و چه آتش ها روشن مي نمايي و چه فسادها در دين خودت
بر پا مي كني و چه زخم هايي با شمشير و سر نيزه زبانت به قلبت مي زني. اگر آن را كشته نباشي، بسيار خوب است.
اگر بخواهم شرح اين مفاسد را بيان نمايم در كتاب نمي گنجد، در يك ورق چه مي توانم بكنم. تو كه هنوز جوارحت را از معاصي پاك نكرده اي، چگونه منتظري كه در شرح احوال قلبت چيزي به تو بنويسم. پس بشتاب، بشتاب به سوي توبه راستين. آن گاه به سرعت به تلاش و مراقبت روي بياور.
روزى اميرالمؤمنين علىّ علیه السلام از منزل خارج شد؛ و در بين راه به سلمان فارسى برخورد نمود،
به او خطاب نمود و اظهار داشت : اى سلمان! در چه وضعيّتى به سر مى برى ؟
سلمان فارسى در جواب چنين پاسخ داد: در غم چهار موضوع به سر مى برم ؛ حضرت فرمود: آن چهار موضوع اندوهناك چيست ؟
سلمان گفت : اوّل همسر و عائله ام، كه از من طعام و ديگر مايحتاج زندگى را مى خواهد.
دوّم پروردگار متعال، كه بايد مطيع و فرمان بر او باشم .
سوّم شيطان رجيم كه هر لحظه سعى دارد مرا از مسير حقّ، منحرف و دچار معصيت كند.
چهارم عزرائيل و ملك الموت، كه در انتظار گرفتن جان من است.
امام على علیه السلام فرمود: اى سلمان ! تو را بشارت دهم به مقامات عالى و فضائل والائى كه در بهشت خواهى داشت؛ چه اين كه من نيز روزى به ملاقات حضرت رسول رفتم، آن حضرت به من فرمود: يا علىّ! در چه وضعيّتى هستى ؟
گفتم: در وضعيّت سختى به سر مى برم؛ و براى همسر و دو فرزندم حسن و حسين ناراحت هستم؛ چرا كه غير از آب آشاميدنى چيز ديگرى در منزل نداريم .
حضرت فرمود: يا علىّ! غم و ناراحتى مرد در جهت رفع مشكلات خانواده، سبب نجات او از آتش دوزخ مى باشد و نيز هر لحظه به ياد مرگ بودن، كفّاره گناهان خواهد بود.
و در ادامه فرمود: يا علىّ! رزق و روزى و نياز بندگان، را خداوند متعال برآورده مى نمايد، و غم و اندوه در اين جهت سود و زيانى ندارد مگر ثواب و پاداش در پيشگاه خداوند مهربان
هرجا کم آوردی،حوصله نداشتی،گرفته بودی،پول نداشتی،کار نداشتی،باطریت تموم شد،تسبیح رو بردار صدبار بگو،استغفرالله ربی و اتوب علیه، استغفار آثار فوق العاده زیادی داره و فقط برای آمرزش گناه و توبه نیست.
“آیت الله مجتهدی تهرانی”