یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
در مورد مرحوم صاحب جواهر الکلام نقل کرده اند: فرزندی داشت که عصای دست او بود و در جوانی، به مرگ ناگهانی دچار شد. غسل و کفن او تا عصر روز وفات به طول انجامید و دفن او برای فردای آن روز ماند. مرحوم صاحب جواهر جنازه فرزند خویش را کنار اتاق نهاد و به تقریر کتاب شریف خود مشغول شد؛ یعنی مصیبت فقدان فرزند جوانش مانع مطالعه و تحقیق او نشد. بعد هم ثواب نوشتار خود را به روح فرزندش هدیه کرد. علمای عظیم القدر گذشته به اینصورت زحمت کشیده اند و کتبی همچون جواهر الکلام را که سال هاست در عالی ترین سطوح حوزه های علمیه تدریس می شود، به نسل کنونی هدیه کرده اند. این جانفشانیها، وظیفه نسل حاضر را سنگین تر می کند.
(سیروسلوک، آیت الله مظاهری، ص108)
در زمان خلافت هادی عباسی، مرد نیکوکار ثروتمندی در بغداد می زیست. در همسایگی او، شخصی سکونت داشت که نسبت به مال او حسد می ورزید. درباره او حرفها زد تا دامن او را لکه دار کند؛ اما نشد. تصمیم گرفت غلامی بخرد و او را تربیت کند و بعد، مقصد خود را به او بگوید. روزی بعد از یک سال به غلام گفت: چقدر مطیع مولای خود هستی؟ گفت: اگر بگویی به آتش خود را بینداز، انجام دهم. مولای حسود خوشحال شد. گفت: همسایه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم. می خواهم دستورم را انجام دهی. شب با هم بالای پشت بام همسایه ثروتمند می رویم. تو مرا بکش تا قتلم به گردن او بیفتد و حکومت او را به خاطر قتلم قصاص کند و از بین ببرد. هر چه غلام اصرار در انجام ندادن این کار کرد، تاثیری نداشت. نیمه شب به دستور مولای حسود، گردن مولایش را بالای بام همسایه ثروتمند زد و زود به رختخواب خود آمد. فردا قتل حسود بر بام همسایه ثروتمند کشف شد.
هادی عباسی دستور بازداشت ثروتمند راداد و از او باز پرسی کرد. بعد غلام را خواست و از او جویا شد. غلام دید که مرد ثروتمند گناهی ندارد؛ بنابراین جریان حسادت و کشتن را تعریف کرد. خلیفه سر به زیر انداخت و فکر کرد. بعد، سر برداشت و به غلام گفت: هرچند قتل نفس کرده ای، ولی چون جوانمردی کردی و بی گناهی را از اتهام نجات دادی، تو را آزاد می کنم. او را آزاد کرد و زیان حسادت به خود حسود بازگشت.
(داستان های ما، ج2 ،ص 138؛مستدرک الوسایل،ج3،ذیل شرح حال فضل الله راوندی)
فيروزه
فیروزه نوعي سنگ است که در عربي به نام ظفر معروف است. معدن آن در خراسان است در بازار فعلي فيروزه در دو نوع نيشابوري و دامغاني موجود است که نوع نيشابوري آن بهتر است. از خواص فيروزه آن است که ديدن آن براي روشنايي چشم مفيد است.
حضرت امام صادق(ع) مي فرمايد فقير نمي شود دستي که انگشتر فيروزه در آن باشد و نيز رسول خدا مي فرمايد خداوند دستي که در آن انگشتر فيروزه باشد را محروم بر نمي گرداند.
الف) باعث بي نيازي و دوري فقر مي گردد.
ب) جهت ايجاد فرزند مؤثر است.
ج) در استجابت دعا مؤثر است.
د) عامل فتح و پيروزي است.
هـ) دور گرداننده دردها از ديدگان است.
و) موجب گشايش سينه مي گردد.
ز) قوت دل را زياد مي كند.
ح) باعث برآورده شدن حاجات مي شود.
يكي از خادمان امام هادي (عليه السلام) از آن حضرت جهت زيارت علي بن موسي الرضا اجازه سفر به سرزمين طوس گرفت. حضرت به او فرمودند: انگشتري با نگين عقيق زرد به همراه داشته باش كه بر روي آن حك شده باشد «ماشاءالله لاقوه الا بالله استغفرالله» و بر آن سوي نگين «محمد و علي» حك كن.
خادم مي گويد: از نزد امام بيرون شدم و انگشتري را طبق دستور امام تهيه كردم و مجدداً براي خداحافظي به حضور امام رفتم. فرمودند: انگشتري ديگر با نگين فيروزه بايد همراهت نمايي كه در بين طوس و نيشابور شيري با تو روبه رو مي شود و قافله را از راه رفتن باز مي دارد، به سوي آن شير رفته و انگشتر را نشانش مي دهي، به او بگو مولاي من مي گويد از راه كنار برو. بعد اضافه كرد، بايد نقش روي انگشتر الملك لله و سمت ديگر آن «الملك لله الواحد القهار» باشد كه انگشتر حضرت علي (عليه السلام) اين نقش را داشته است. كه آن سپري در برابر درندگان و عامل پيروزي در جنگهاست.
ادامه دارد…
الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست.
الهی ترسانم از بدی،خود بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما بی آب مکن.
الهی هرکس ازآنچه ندارد مفلس است و من از آنچه دارم.
الهی ابوجهل از کعبه می آید و ابراهیم از بتخانه،کار به عنایت بود ،باقی بهانه.
الهی اگر مجرمم، مسلمانم و اگر بد کرده ام پشیمانم.
الهی کدام درد از این بیش باشد که معشوق توانگر بود و عاشق درویش…
خواجه عبدالله انصاری
شهید محمدرضا شفیعی
بعد از 16 سال جنازه اش رو آوردند. خودم توی گلزار شهدای قم دفنش کردم. عملیات کربلای 4 با بدن مجروح اسیر شد. برده بودنش بیمارستان بغداد. همون جا شهید شده بود، با لب تشنه.
بعد این همه سال هنوز سالم بود! سر! صورت و محاسن از همه جا تازه تر. یاد شبای جبهه و گردان تخریب افتادم. بلند می شد لامپ سنگر رو شل می کرد همه جا که تاریک می شد شروع می کرد به خوندن: «حسینم وا حسینا…». می شد بانی روضه امام حسین علیه السلام، آخر مجلس هم که همه اشکاشون رو با چفیه پاک می کردن محمدرضا اشکاش رو می مالید به صورتش… دلیل تازگی صورت و محاسنش بعد از 16 سال همین بود اثر اشک امام حسین (علیه السلام).
(خط عاشقی- راوی: حاج حسین کاجی)