یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
مردی تخم عقابی یافت. آن را برداشت و همراه چند تخم دیگر زیر مرغ خانگی گذاشت. مدتی بعد جوجه عقاب سر از تخم بیرون آورد؛اما مثل جوجه های مرغ شروع کرد به راه رفتن روی زمین ، خوردن کرم های توی باغچه و رفت وآمد تا میانه کوچه. او به همین روزگار گذراند تا این که پیر شد. روزی سر به آسمان برداشت و پرنده ای را دید که چرخی در آسمان زد و با سرعت از آن جا عبور کرد. به خروسی که کنارش بود رو کرد و گفت: وای! این چه پرنده ای بود؟
خروس گفت: عقاب است. گفت: کاش من هم عقاب خلق می شدم و می توانستم مثل او در آسمان پرواز کنم و این گونه اسیر زمین نباشم.
این آخرین حرف عقابی بود که یک عمر مثل مرغ خانگی زندگی کرد، غذا خورد، پیر شد و حسرت خورد، زیرا همیشه مثل بقیه فکر می کرد یک مرغ است، او هرگز به استعداد خود توجه نکرد و از ابزارهای پروازی که در اختیار داشت ، بهره نگرفته بود.
اگر انسان توانایی ها ، استعدادها و اهداف خلقت خود را بشناسد، هرگز در زندگی به حداقل ها و کمترین ها عادت نخواهد کرد و برای اوج گرفتن در آسمان انسانیت تلاش خواهد کرد.
اگر خداوند با آفرینش حکیمانه ، پرندگان را برای پرواز در پهنه آسمان آفرید، انسان را هم به عنوان موجودی برتر و با کرامت آفرید و با هدایت تشریعی خود او را به پروازی ملکوتی و آسمانی فرا خواند. پس او نباید به زمین چسبیدن عادت کند، لطفا شما هم به زمین نچسبید.
مثل هر روز یاران پیامبر دور پیامبر حلقه زده بودند و به حرف هایش گوش می دادند. همه مجذوب حرف هایش بودند و صدا از کسی در نمی آمد ؛ تا این که جمله ای گفت که همه یِکّه خوردند و لحظه ای بعد همهمه جمعیت آن سکوت را شکست.
او فرمود:
” لابُدَ لِمومِنِ مِن اَربَعَه اَشیا : دابَهٌ فارههٌ وَ دارٌ واسِعَهٌ ؛ وَ ثیابٌ جَمیلهٌ وَ سِراجٌ مُنیرٌ.”
مومن ناچار است چهار چیز داشته باشد :
1.حیوانی چابک
2.خانه ای وسیع
3.لباسی زیبا
4.چراغی فروزان!
هر کس چیزی می گفت و قیافه ها از ناباوری و شگفت زدگی مردم داد می زد.
- نان شب ندارم ، چه رسد به حیوان چابک! پس نمی توانم مومن باشم!
-من چی؟ خانه ای به اندازه چهار وجب در چهار وجب دارم!
-خدا پدرت را بیامرزد! حتی توان خرید لباس ندارم، چه رسد به خانه!
-ما شب ها نمی توانیم مشعلی بیفروزیم، چه رسد به چراغ فروزان !
سر و صداها بالا گرفت ، تا این که چند نفری بلند شدند و گفتند: ای رسول خدا ما این ها را نداریم منظورتان چیست؟
همه مشتاقانه چشم به لب های نازنین پیامبر دوخته بودند، لبخندی نمکین بر لبانش نشست و فرمود:
….
“اََمّا الدابَه الفارهه فَعقله وَ اَمّا الدارً الواسِعَهُ فَصَبرُهُ وَ امّا الثیابُ الجَمیلهُ فَحیائهُ وَ اَمّا السراجُ المنیرُ فَحِلمُهُ”
1.سواری چابک “عقل” است.
2.خانه وسیع “صبر” است.
3.لباس زیبا “حلم” است.
چراغ فروزان “حلم” است.
المواعظ العددیه، ص213
به کوشش منسوبی
ناگهان در شب نوزدهم ماه رمضان ، در مسجد کوفه دیدند صدای آن بزرگوار بلند شد که :” فزت و رب الکعبه” دست جنایت در تاریکی شب امیر المومنین را هدف قرار داد. کسی روز ، جرات نمی کرد در مقابل علی ظاهر شود، بخواهد با او نبرد کند. کی بود که بتواند به امیرالمومنین در روز روشن سوقصد کند؛ در شب ، آن هم در حال نماز، امیر المومنین در محراب عبادت. مردم صدای هاتف را شنیدند که خبر از حادثه عظیم درباره امیرالمومنین می داد، رفتند طرف مسجد با پیکر خون آلود امیرالمومنین مواجه شدند.
مقام معظم رهبری 87/6/30
به کوشش منسوبی
ازامام جعفر صادق علیه السلام سئوال شد : چگونه شب قدر از هزار شب بهتر است؟ حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آن ها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشیعه ج7ص256ح2
به کوشش منسوبی
اولین برخورد با مجتبی خواستم زودتر سلام بدم اما از فاصله دور به من سلام کرد یادم میاد که تا آخرین لحظات شهادتش کسی نتوانست توی سلام کردن از شهید اکبر زاده سبقت بگیرد.
شهید مجتبی اکبرزاده ؛راوی: محمد علی ابراهیمی