چمران مرد علم، جهاد و شهادت
31 خرداد سال 60 دهلاويه و ارتفاعات الله اکبر در خون ياراني غلتيد که الله اکبري بر حقانيت راه کساني داشت که دل به راستي و درستي و گام در راه خدمت بي منت داشتند. اول رستمي و سپس چمران.
مصطفاي بزرگ عارفي به تمام معنا بود. او از همه خوشي ها دل کند تا خرقه صوفي گري را با همگامي با کودکان محروم و مردام و زنان زجر کشيده و تنهاي لبنان و جبل عامل… بر دوش کشد. و مگر از اين آدم ها که جرات و شهامت دل کندن از همه خوشي ها و امکانات را دارند چند نفرند آن هم در دنيايي که ماديات را راس همه چيز قرار داده و انسان را در احاطه خود دارد…
چمران کسي بود که پاي از راحتي و رفاه بيرون کشيد تا قدم در راه دوست محکم گذارد و با سختي و جهاد و شهادت ديده بر آستان دوست روشن کند.
اگر ديرينيان ما به حلاج مي بالند ما به انسان هايي چون چمران مي باليم، انساني که هوشمندي اش، دنياي علم را و خلوص و قهرماني هايش، لبنان و ايران را پر کرده، انساني که خاطره هاي درخشان از وي بر دل محرومان و مستضعفان به يادگار مانده است.
وي سيويکم خرداد 1360 در دهلاويه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسيد.
دل کندن چمران از همه ماديات و دل سپردن به همه معنويات آن چيزي است که زندگي چمران ر ا متحول کرد. گويي وي از ميان فيزيک، فضا و علومي که اکنون گرفتار مايدات دنيايي شده اند، چون پيشينيانش راهي به سمت نور و روشنايي باز کرد و اين نبوده است مگر تعاليم ديني که وي آموخته بود.
آنچه که امروز بسياري از سياستمداران و… گرفتار آن هستند دل بستگي به دنيا است و آنچه که منشاء رهايي چمران بود وارستن از شرايط مرفهي بود که هر کدام از ما را سالهاي سال مي تواند پاي بند خود کند.
شايد بهترين شاهد، کتابهاي چمران باشد. کتابهايي که عقيده وي را به دوش مي کشد و قامتي در ميان کتابها دارد.
کتابشناسي چمران حاکي از چاپ و انتشار بخشي از 29 کتاب و يا کتابهاي منتشره درباره وي است. اينجا چه ميکني گل سرخ، افلاکيان زمين، پروانههاي سوخته، يادگاران، پاوه سرخ، سردار 14، چمران به روايت همسر شهيد و.. از جمله کتابهايي است که درباره وي نوشته شده است و کتاب هايي چون، خدا بود و ديگر هيچ نبود، بينش و نيايش، مباني، آفات و راهکارهاي انقلاب اسلامي از ديدگاه شهيد چمران، علي زيباترين سرود هستي و لبنان از جمله کتاب هايي است که خود نوشته و يا از وي جمع آوري شده است.
چمران همچون دوستش شريعتي دل به نيايش و راز و نياز داشت و اين نيايش ها چنان از قلب و روح پاکش برمي خاست که مي تواند نقد ادبياتي بر آن نگاشت و چنان است که گويي دوران هايي حيات خواهد داشت نغمه هايي از جان برخاسته که برجان مي نشيند و سخنهايي که هر کلام و جمله و زيبايي را خلع سلاح مي کند.
“خدايا تو را شکر مي کنم که با فقر آشنايم کردي تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار دروني نيازمندان را درک کنم” .
“خدايا هدايتم کن زيرا مي دانم که گمراهي چه بلاي خطرناکي است” .
“خدايا هدايتم کن که ظلم نکنم زيرا مي دانم ظلم چه گناه نابخشودني است".
“خدايا ارشادم کن که بي انصافي نکنم زيرا کسي که انصاف ندارد، شرف ندارد".
“خدايا راهنمايم باش تا حق کسي را ضايع نکنم که بي احترامي به يک انسان همانا کيفر خداي بزرگ است".
“خدايا مرا از بلاي غرور و خودخواهي نجات ده تا حقايق وجود را ببينم و جمال زيباي تو را مشاهده کنم".
“خدايا پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه گر ساز تا فريب زرق و برق عالم خاکي مرا از ياد تو دور نکند” .
“خدايا من کوچکم ، ضعيفم ، ناچيزم، پر کاهي در مقابل طوفانها هستم . به من ديده عبرت بين ده تا ناچيزي خود را ببينم و عظمت و جلال ترا به راستي بفهمم و به درستي تسبيح کنم".
يا آنجا که با حيات بدرود مي کند به راستي که آدمي را به حيرت وا مي دارد.
“اي حيات با تو وداع مي کنم با همه زيباييهايت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و درياها و صحراها، با همه وجود وداع مي کنم. با قلبي سوزان و غم آلود به سوي خداي خود مي روم و از همه چيز چشم مي پوشم. اي پاهاي من، مي دانم شما چابکيد، مي دانم که در همه مسابقه ها گوي سبقت از رقيبان ربوده ايد، مي دانم فداکاريد، مي دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوي شهادت صاعقه وار به حرکت در مي آئيد، اما من آرزويي بزرگتر دارم، من مي خواهم که شما به بلندي طبع بلندم، به حرکت در آئيد، به قدرت اراده آهنينم محکم باشيد، به سرعت تصميمات و طرحهايم سريع باشيد. اين پيکر کوچک ولي سنگين از آرزوها، نقشه ها و اميدها و مسئوليتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانيد. اي پاهاي من در اين لحظات آخر عمر آبروي مرا حفظ کنيد. شما سالهاي دراز به من خدمت کرده ايد، از شما مي خواهم که در اين آخرين لحظه نيز وظيفه خود را به بهترين وجه ادا کنيد. اي پاهاي من سريع و توانا باشيد، اي دستهاي من قوي و دقيق باشيد، اي چشمان من تيزبين وهوشيار باشيد، اي قلب من، اين لحظات آخرين را تحمل کن، اي نفس، مرا ضعيف و ذليل مگذار، چند لحظه بيشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مي دهم که چند لحظه ديگر همه شما در استراحتي عميق و ابدي آرامش خود را براي هميشه بيابيد و تلافي اين عمر خسته کننده و اين لحظات سخت و سنگين را دريافت کنيد. چند لحظه ديگر به آرامش خواهيد رسيد، آرامشي ابدي. ديگر شما را زحمت نخواهم داد. ديگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. ديگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحميل نخواهم کرد. ديگر به شما بي خوابي نخواهم داد و شما ديگر از خستگي فرياد نخواهيد کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهيد زد. از گرسنگي و گرما و سرما شکوه نخواهيد کرد و براي هميشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهيد بود. اما اين لحظات حساس، لحظات وداع با زندگي و عالم، لحظات لقاي پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد.”
“خدايا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک مي جوشد، مي لرزد، مي سوزد و خاکستر مي شود. اشک شده ام و ديگر هيچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قرباني شوم و بر خاک ريخته شوم و از وجود اشکم غنچه اي بشکفد که نسيم عشق و عرفان و فداکاري از آن سرچشمه بگيرد.”
“خدايا تو را شکر مي کنم که باب شهادت را به روي بندگان خالصت گشوده اي تا هنگامي که همه راهها بسته است و هيچ راهي جز ذلت و خفت و نکبت باقي نمانده است مسح توان دست به اين باب شهادت زد و پيروزمند و پر افتخار به وصل خدايي رسيد.”
به راستي چمران مردي بود که در اين روزها که مردي از دنياي ابرقدرتان جهان رخت بربسته است، قد راست مي کرد و همه آنها را در برابر خداوند متعال، خوار و ذليل و پست جلوه مي داد.
روحش شاد، یادش گرامی