نوجوانی شهید رضا عامری
27 مهر 1393 توسط اعتمادیان
به سال اول دبیرستان که رسید، مادرم یک کلید از روی کلید خونه ساخت و داد دستش که وقتی از مدرسه می گشت و یه وقت خونه نبودیم، پشت در نمونه.
کلید می انداخت به در، باز می کرد و بعدش هم زنگ می زد و بلند می گفت: یاالله یاالله
بعدش می اومد توی حیاط. اگر ما توی حیاط نبودیم یا چیزی نمی گفتیم، دم در ساختمان که می رسید، باکلید می زد توی شیشه و دوباره می گفت: یاالله. بعد وارد می شد.
می گفت: «می خوام خیالم راحت بشه نامحرم خونه نیست».
سفر بیست و پنجم، ص24