ماه خورشید هم ...
خدایا پرنده کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید و پاهای خُرد و خسته ام چگونه جاده بی انتهای سنای تو گوید چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرق در نعمت های توست. توئی که مرا به زینت ایمان آراسته ای و در خیمه لطفت منزل داده ای. توئی که گردنبند ناگسستنی منت هایت را برگردنم آویخته ای و حلقه های زیبای ناشکستنی مهرت را درگوشم کرده ای. جلوه گاه رخ اودیده من تنها نیست ماه وخورشید همین آینه می گردانند. خدایا، آنچنان آلاء ونعمت های تو دراطرافم انباشته است که مرا نه مجال تشکرکه شمارش نیست و هرگز اندازه فهم من به درک این همه نمی رسد و ظاهر آن را در نمی یابد چه رسد که به عمق آن دست یابد و حال آنکه خود، توفیق سپاسگزاری از تو محتاج شکر دیگری است. من با کدام زبان به سپاس تو بپردازم که گردش زبان به سپاس خود نیازمند تشکر است. خدای من، معبودم، تو که تا کنون پرورده ای به دامن گیر. تو که تا بحال تغذیه کرده ای گرسنه ام مگذار ومرا در گذرگاه طوفان بلا مگمار. خدای من، مرا به جام های پیاپی شراب دوجهان مهمان کن مرا شایسته عنایت سبحان کن درد هجران را درمان کن زخم تیرهای بلا را تو خود درمان کن. که درحسن بلا نیز ستایش سزاوارتوست ودر گسترده گی نعمت نیز سپاس درخورتو. سپاس و ستایشی که به آن رنگ رضای تو خورده و نم سخای تو نشسته ای نهایت مهربانی .