اندیشه گناه ممنوع!
11 خرداد 1394 توسط اعتمادیان
آیت الله قهری نقل می کند که جناب شیخ رجبعلی خیاط به ایشان فرمود: روزی برای انجام کاری روانهٔ بازار شدم. اندیشه مکروهی در مغزم گذشت، ولی بلا فاصله استغفار کردم. در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر هیزم می آوردند، قطاروار از کنارم گذشتند. ناگاه یکی از شترها لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم، آسیب می دیدم. به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه می گیرد و با اضطراب عرض کردم: خدایا این چه بود؟ در عالم معنا به من گفتند: این نتیجهٔ آن کاری بود که کردی. گفتم: گناهی که انجام ندادم. گفتند: لگد آن شتر هم که به تو نخورد.
(کیمیای محبت، ص 89)