یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
با آرزوی تعجیل در فرج آغاز می کنیم.
به خود و خدا متکی باشید
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد…
مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمیداشت ، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی میخواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…
در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیتهایش میخورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود…
یادمون باشه كه چهار چیز هست که نمیشه اونها رو بازگردوند :
1. سنگ … پس از رها کردن!
2.حرف … پس از گفتن!
3.موقعیت… پس از پایان یافتن!
4. و زمان … پس از گذشتن!
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی کنم
حق می دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا.
گویند روزی دزدی در راهی ، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ میکند … من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او… اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
خدایا پرنده کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید و پاهای خُرد و خسته ام چگونه جاده بی انتهای سنای تو گوید چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرق در نعمت های توست. توئی که مرا به زینت ایمان آراسته ای و در خیمه لطفت منزل داده ای. توئی که گردنبند ناگسستنی منت هایت را برگردنم آویخته ای و حلقه های زیبای ناشکستنی مهرت را درگوشم کرده ای. جلوه گاه رخ اودیده من تنها نیست ماه وخورشید همین آینه می گردانند. خدایا، آنچنان آلاء ونعمت های تو دراطرافم انباشته است که مرا نه مجال تشکرکه شمارش نیست و هرگز اندازه فهم من به درک این همه نمی رسد و ظاهر آن را در نمی یابد چه رسد که به عمق آن دست یابد و حال آنکه خود، توفیق سپاسگزاری از تو محتاج شکر دیگری است. من با کدام زبان به سپاس تو بپردازم که گردش زبان به سپاس خود نیازمند تشکر است. خدای من، معبودم، تو که تا کنون پرورده ای به دامن گیر. تو که تا بحال تغذیه کرده ای گرسنه ام مگذار ومرا در گذرگاه طوفان بلا مگمار. خدای من، مرا به جام های پیاپی شراب دوجهان مهمان کن مرا شایسته عنایت سبحان کن درد هجران را درمان کن زخم تیرهای بلا را تو خود درمان کن. که درحسن بلا نیز ستایش سزاوارتوست ودر گسترده گی نعمت نیز سپاس درخورتو. سپاس و ستایشی که به آن رنگ رضای تو خورده و نم سخای تو نشسته ای نهایت مهربانی .
بانوی مجتهده، امین اصفهانی قدس سرها :
بدانید که اصول سعادت از سه چیز تحقق پذیر است.
اول: ایمان کامل
دوم : اخلاق وصفات نیکو
سوم: اعمال خوب که مطابق باشد با دستورات شرع اسلام؛
ودر تمام حالات در خوشی و غم، در صحت و مرض، [و] در،نعمت و بلا،
به دل و زبان، شکرگزار حق وگویای ذکر او باشید.