سبک زندگی شهدا
یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم ، دور از چشم همه ، حیاط را آب و جارو می زد.
شهید باقری
یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم ، دور از چشم همه ، حیاط را آب و جارو می زد.
شهید باقری
چرا چیزی برای خودت نمی خری؟ طاهره گفت: پس این ها که دارم چیه؟ گفتند: آخر پول هایت را چکار میکنی دختر . و طاهره می خندید و از جواب طفره می رفت. بعد ها فهمیدیم پول هایش را خرج دوستان و همکلاسی هایی می کند که اوضاع زندگی شان چندان رو به راه نبود. برایشان لوازم التحریر می خرید . کیف و کفش و حتی خوراکی زنگ تفریح . گاهی وقت ها حتی به خانواده هایشان هم کمک می کرد.
این ها را دیر فهمیدیم که تو مراسم شهادتش ، دوستانش دسته دسته می آمدند و با جان و دل ، کمک مان می کردند و می گفتند: هر چه قدر کمک کنیم ، عوض خوبی های طاهره نمی شود.
شهیده سیده طاهره هاشمی
خیلی گشته بودیم، نه پلاکی ، نه کارتی، چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه به تنش بود. یه چیز تو جیبش نظرم را جلب کرد. دیدم یه نگین عقیق بزرگه که انگار جمله ای رویش حک شده، خاک و گل ها را پاک کردم…. دیگه نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. روی عقیق نوشته شده بود: “ به یاد شهدای گمنام“
همیشه حاضر بود،هیچ وقت خودش را کنار نمی کشید. حتی وقتی بنی صدر خلع درجه اش کرد. با لباس بسیجی می رفت سپاه مثل یه بسیجی صفر کیلم متر کار می کرد. طرح می داد و برنامه ریزی ستادی می کرد. اصلاً برایش مهم نبود که تا دیروز سرهنگ بوده و امروز یه بسیجی ساده است.
شهید صیاد شیرازی
می گفت:
همه توی سیادتم شک کرده بودم هم می خواستم بدونم شهید می شم یا نه؟
یه شب امام حسین علیه السلام رو خواب دیدم.
آقا دست به سرم کشید و فرمود:
” یا بنی ! انت مقتول ، پسرم ! تو شهید می شوی. “
فهمیدم هم سیدم ، هم شهید می شم …
راوی :آیت الله فاضلیان ، امام جمعه ملایر
مشخصات شهید: شهید محمد باقر مومنی راد
شهادت: 1365/2/9 والفجر 8- فاو
محل دفن: گلزار شهدای همدان