نهال عشق به حجاب و عفت
چادر و مقنعه ای که قامت کوچک .
چهره ی نجیب دخترکان معصوم را می آراید ،
تار و پود حجاب و متانت در بزرگسالی است .
نهال عشق به حجاب و عفت را از کودکی در دل فرزندانمان بکاریم
تا در بزرگی ثمر دهد.
چادر و مقنعه ای که قامت کوچک .
چهره ی نجیب دخترکان معصوم را می آراید ،
تار و پود حجاب و متانت در بزرگسالی است .
نهال عشق به حجاب و عفت را از کودکی در دل فرزندانمان بکاریم
تا در بزرگی ثمر دهد.
جواني نزد شيخ حسنعلي نخودكي آمد و گفت :
سه قفل در زندگي ام وجود دارد و سه كليد از شما ميخواهم؛
قفل اول اين است كه دوست دارم ازدواج سالم داشته باشم؛
قفل دوم؛دوست دارم كارم پر بركت باشد؛
قفل سوم هم دوست دارم عاقبت به خير بشوم.
شيخ نخودكي فرمود : براي قفل اول نماز را اول وقت بخوان.
براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
و براي قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض كرد سه قفل با يك كليد!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟
شيخ نخودكي فرمود : نماز اول وقت شاه كليد است…
تـو کلاس درس خدا ، اونیکـه نـاشکری میکنـه رد میـشـه
اونیکــه نـالـه میـکـنـه تجـدیـد می شـه
اونیکه صبر میکنـه قبـول میـشــه
ولـی اونیکـه شکـر میکنـــه شــاگـرد ممتـاز میـشـه
دعـــا میکنــم همیشه شاگـــرد ممتـــاز خدا باشی
دعام کن تا منم همکلاسیت بشم.
هدف نهايي زندگي از نظر اسلام چيست؟
اين سخن همواره در ميان ما گفته ميشود که زندگي ارزشمند، هدفدار و هدفمند ميباشد و هدفداري به عنوان يک اصل مسلم براي زندگي پذيرفته شده است؛ اما جاي آن هست که با مراجعه به مهمترين متن مقدس ديني ما اين پرسش هم مطرح شود که به چه دليل زندگي بايد هدفمند باشد، چه ضرورتي احساس ميشود که انسان داراي زندگي هدفدار باشد؟
آيا شناخت هدف، همچنين شناخت وسايل و ابزاري که ما را به هدف ميرساند، در سرنوشت ما موثر خواهد بود؟ ميگويند: از مهمترين ارکان حيات انساني «هدفداري زندگي» است. زندگي بدون هدف، پوچ است و پوچ تر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعريف هدف، سخنها گفته اند؛ بعضي از اين تعريفها عبارتند از:
«هدف، آن چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش ميشود1». و نيز گفته اند: «هدف، عبارت است از آن حقيقت مطلوب که اشتياق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب
وسيله هايي که آن حقيقت را قابل وصول مينمايد2».
«فلسفه حيات» يا «هدف زندگي» از مسائل مهم انسان شناسي به شمار مي رود و يکي از
اساسي ترين موضوعات زندگي انسان است. اگر انسان نتواند در يابد که «هدف از حيات چيست» و پاسخ مناسبي براي اين پرسش نداشته باشد، زندگي را بي معني خواهد يافت. تلاشهاي روزمره زندگي انسان، زماني مفهوم خواهد يافت که «هدف نهايي از زندگي» روشن باشد.
با اندکي دقت ميتوان دريافت، هدفي که ما براي زندگي خود در نظر ميگيريم همه زندگي ما را تحت تأثير قرار ميدهد، به تعبير ديگر، به زندگي ما «جهت» و «معني» ميدهد.
اگر انسانها در زندگي خود روشهاي متفاوتي دارند، به اين دليل است که هدفهاي مختلفي را دنبال ميکنند، هر قدر اين هدف با ارزشتر و والاتر باشد، به همان اندازه زندگي از ارزش و کيفيت عاليتري برخوردار خواهد شد؛ بنابراين، سعادت و کمال انسان در گرو «شناخت هدف» و آگاهي از «فلسفه حيات» و تلاش بي وقفه در راه رسيدن به آن ميباشد.
البته انتخاب هدف نهايي به جهان بيني هرکس بستگي دارد، اينکه در بين افراد جامعه اختلاف در انتخاب هدف به چشم ميخورد، معلول جهان بينيهاي مختلف و متفاوت است، زيرا جهانبيني ريشه اصلي انتخاب هدف زندگي است. بر اين اساس، نتيجه ميگيريم که زندگي از آن جهت بايد هدفمند باشد که در واقع موضوعي که هدف زندگي قرار ميگيرد، تعيين کننده سرنوشت انسان و شخصيت و منش انساني او ميباشد، زيرا چنانکه در تعريف هدف بيان گرديد، هدف، داراي خصوصيتي است که موجب جلب توجه و گرايش استقلالي انسان ميباشد، و در واقع نوع زندگي و منش آدمي و شخصيت او، محصولي از هدفهايي است که در زندگاني انتخاب ميکنند، زيرا در هدف نهايي، همه عناصر رواني و مغزي و انگيزههاي حياتي در انتخاب آن هدف، همآهنگ و بسيج ميشوند و ميخواهند هدف را که جزء گسيختهاي از انسان احساس ميشود، به انسان بپيوندد.
موضعگيري در برابر فلسفه حيات و هدف زندگي
در برابر مسأله «فلسفه حيات» ميتوان مردم را به سه دسته تقسيم کرد:
دسته اول: کساني هستند که به علت سرگرم شدن به هدفهاي مادي و انس با ظواهر زندگي، به چيزي والاتر از آن نمي انديشند، اينان به تعبير قرآن کساني هستند که به حيات3 دنيا راضي شده و به آن آرام گرفتهاند، و رضايت به زندگي موقت سبب شده است که آنها به طور جدي درباره «هدف نهايي زندگي» نينديشند و در غفلت غوطه ور باشند.
دسته دوم، کساني هستند که هدفهاي مادي و غريزي نتوانسته است آنها را راضي و خشنود سازد و از طرفي هم نتوانسته اند به بعد متعالي حيات دست يابند، زيرا آنها هدف نهايي زندگي انسان را در لابلاي زندگي مادي جستجو نموده اند؛ اين دسته افراد که سراب را آب پنداشته و با رسيدن به آن عطش شان بيشتر گشته، به پوچي رسيده اند. اينان به تصور اينکه حيات انساني در همين زندگي چند روزه دنيا خلاصه شده و هدفي والاتر از عناصر مادي و غريزي وجود ندارد، آن را پوچ و بي ارزش دانسته و زبان به طعن و انتقاد از نظام هستي گشوده اند. نيهيليستها يا پيروان «فلسفه پوچي» از اين دسته اند.
دسته سوم: کساني هستند که گام فراتر نهاده با بعد متعالي حيات آشنا شده اند اينان توانسته اند در سايه تحصيل کمال دريچه اي از عالم بالا بر روي خود بگشايند و با عظمتهاي معنوي زندگي، آشنا شوند. از اين رو، اين دسته، نه مانند گروه اول با آسودگي خاطر در عالم غفلت و بيخبري غنوده اند و نه مانند گروه دوم به پوچي رسيدهاند. آنان با دستيابي به حقايقي که از ديد ظاهربينان، پنهان و پوشيده است، فلسفه زندگي را در ماوراي مرزهاي ظواهر يافته، از آن سخن گفته اند4، و براي رسيدن به آن از هيچ تلاشي دريغ نمي ورزند. قرآن نيز رسيدن به هدف نهايي و موفقيت را به آنان نويد داده و خداوند هم ياريشان خواهد کرد.
لزوم تفکيک ميان هدف و وسيله
تفکيک ميان هدف و وسيله، يکي از بزرگترين عوامل زندگي هدفدار است، زيرا با اين تفکيک عظمت و ارزش هدفها معلوم ميشود و در صورتي که انسان خود آشنا و داراي علاقه به خويشتن باشد، بهترين هدف را براي زندگي خود انتخاب مينمايد. اگر تفکيک مزبور صورت نگيرد، زندگي آدمي مانند قطعه کاغذي است که بدون هدف در تند باد حوادث زندگي به اين سو و آن سو کشيده ميشود و چنين انساني
وسيله اي براي هدف زندگي ديگران ميگردد5.
«بايد توجه داشت که هدفگيري هاي عالي، موقعيت رواني انسانها را گسترده تر، بيناييشان را تيزتر، اصالت حياتشان را در اين دنيا نيرومندتر ميگرداند و در نتيجه با اينکه از انسانها هستند، مافوق انسانها مينگرند و ابعاد درونيشان باز و بازتر ميگردد، و هم اينان به حلقه هاي زنجير وراثت و محيط و تاريخ مسلط ميشوند.
ما ميتوانيم صريحاً بگوئيم: «هر هدف عالي که وارد حوزه موقعيت انساني ميگردد، همانند آب زلالي است که به ريشه درخت نفوذ ميکنند و آن را شکوفاو بارور ميسازد6.»
از اين رو لازم است ميان هدف و وسيله تفکيک صورت گيرد تا انسان دچار خطا نشود و وسيله را به جاي هدف اشتباه نگيرد، و هدفهاي زودگذري که درواقع وسيله هاي زندگي نهايي بيش نيستند هدف اعلاي زندگي انتخاب نکند زيرا کسي که به هدفهاي زودگذر دل ميبندد و براي دستيابي به آنها تلاش ميکند، بايد به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدفهاي جاويدان و متعالي و سعي در راه رسيدن به آنها، بنا به وعده تخلف ناپذير قرآن7 موفقيت را در پي خواهد داشت.
فلسفه حيات در قرآن:
«حيات جاريه معمولي در اين دنيا از نظر قرآن، حياتي ابتدائي است و مرحله پست حيات به شمار ميرود، اين مطلب در 69 آيه از قرآن تذکر داده شده و با تعبير الحياة الدنيا که به معناي حيات ابتدائي ميباشد، وارد شده است8».
آياتي از قرآن کريم به بيان اين حقيقت نيز مي پردازد که حيات معمولي و پست اين دنيا نميتواند آرمان و ايده آل نهائي انسان تلقي شود، زيرا اين دنيا در عين جالب بودن حقيقتي است ابتدائي، نه متعالي و نهائي؛ و لذا قرآن از اين گونه حيات تعابيري همچون متاع فريبنده، لهو و بيهوده، بازي، متاع اندک، آرايش فريبا و… دارد که در سوره هاي مختلف و آيات متعدد بيان شده است9.
عليرغم جذابيتها و ارزشهاي ظاهري که در حيات دنيا مشاهده ميشود و ميتواند وسيله کمال و تعالي انسان نيز باشد نميتواند هدف نهايي زندگي قرار گيرد و لذا انتخاب چنين حياتي به عنوان هدف متعالي زندگي، سراب را آب پنداشتن است و راهي که به چاه منتهي خواهد شد.
به دليل همين ناچيزبودن حيات دنيا شاعر، راه افراط پيموده و در وصف زندگي دنيا چنين سروده است:
دنيا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روي سراب
آن هم چه سرابي که به بينند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگي نهاده اشک سوزان بر کناره زرين آن فرو مي ريزيم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از ديدگان ما بردارد، در آن موقع خواهيم فهميد که اين کاسه حيات از اول خالي بوده و ما جز باده خيال چيزي از آن ننوشيده ايم10».
براي آن دسته از انسانها که «هدف زندگي» را در لابلاي حيات مادي و زودگذر همين دنيا جستجو
مي کنند و لذت بردن، تجمل پرستي، فزون طلبي در اموال، هوسراني و بدست آوردن قدرت را هدف نهايي زندگي مي پندارند. قرآن کريم در آيه 20 سوره حديد چنين هشدار ميدهد:
«اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و الا ولاد، کمثل غيث اعجب الکفار بناته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يکون حطاماً و فيالاخرة عذاب شديد و مغفرة منالله و رضوان و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور. بدانيد زندگي دنيا تنها بازي، و سرگرمي، و تجمل پرستي، و تفاخر در ميان شما، و افزون طلبي در اموال و فرزندان است».
به اين ترتيب «غفلت»، «سرگرمي»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دوران هاي پنجگانه عمر آدمي را تشکيل ميدهند.
نخست «دوران کودکي» است که زندگي در هاله اي از غفلت و بيخبري و لعب و بازي فرو مي رود. سپس مرحله «نوجواني» فرا مي رسد، و سرگرمي جاي بازي را مي گيرد، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلي است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدي دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جواني» و شور و عشق و تجمل پرستي است از اين مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا مي رسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده مي شود. و سرانجام به مرحله پنجم
مي رسد و در اين مرحله به فکر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت مي افتد.
سپس، قرآن با ذکر يک مثال آغاز و پايان زندگي را در برابر ديدگان انسانها مجسم ساخته، مي فرمايد: کمثل غيث اعجب الکفار…. همانند باراني است که از آسمان نازل ميشود، و چنان زمين را زنده مي کنند که گياهانش، زارعان را در شگفتي فرو مي برد، سپس خشک مي گردد، به گونه اي که آن را زردرنگ مي بيني، سپس درهم شکسته و خرد و تبديل به کاه مي شود. اينگونه است زندگي ناپايدار دنيا که شايسته نيست با چنين اوصافي هدف اعلاي زندگي انسان قرار گيرد، بلکه بايد به عنوان مزرعه جهان باقي و مکان آماده شدن براي ورود به حيات حقيقي و ابدي مورد استفاده قرار گيرد11.
البته سوالي مطرح مي شود که اگر حيات دنيا هدف نيست چرا خداوند آن را آفريده است؟ در پاسخ بايد گفت: خالق حکيم حيات، دنيا را از آن جهت آفريده است که وسيله رسيدن به هدف متعالي انسان و دستيابي به حيات حقيقي و ابدي در جوار رحمت حق باشد نه اينکه اين حيات ناپايدار خود هدف زندگي قرار گيرد.
«ما اگر بخواهيم خود حيات دنيا را هدف قرار دهيم، در منطق قرآن، با اختيار خود، خويشتن را عاشق خلأ محض کرده ايم و اما اگر در اين حيات غوطه ور نشويم و آن را به عنوان شايسته ترين گذرگاه براي حيات واقعي «ألا و ان الدار الآخرة لهي الحيوان» تلقي کنيم، در عاليترين هدف که براي يک «من انساني» قابل تصور است گام خواهيم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگي ابتدايي دنيا را دستيابي و رسيدن به حيات طيبه مي داند که همان زندگي حقيقي و جاويد است و براي رسيدن به آن دو چيز را شرط قرار ميدهد: يکي ايمان و ديگري عمل صالح. در سوره نحن آيه 97 ميفرمايد:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثي و هو مومن فلنحيينة حياةً طيبة ولنجزينهم احدهم باحسن ما کانوا يعملون هر کس از مرد و زن عمل شايسته کنند و موءمن باشد. او را زندگي نيکو دهيم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل ميکرده اند مي دهيم».
در جمله «فلنحيينه حياةً طيبةً» حيات، به معناي جان انداختن در چيزي و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اينکه خداي تعالي مومني را که عمل صالح کند به حيات جديدي غير از آن حياتي که به ديگران نيز داده اند زنده مي کند و مقصود اين نيست که حياتش را تغيير ميدهد بلکه مرتبه عاليتري از حيات را - که از کيفيت بهتري برخوردار است - به او عنايت ميکند اين چنين انساني در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروري را درک ميکند که نمي توان اندازه اش را معين کرد و نميتوان گفت که چگونه است، و چرا چنين نباشد، حال آنکه متفرق در حياتي دائمي و زوال ناپذير، و نعمتي باقي و فناناپذير، و لذتي خالص از الم و کدورت و خير و سعادتي غيرشوب به شقاوت است. اين آثار زندگي، جز، بر زندگي حقيقي مترتب نمي شود، و زندگي مجازي بويي از آن ندارد؛ خداوند اين آثار را بر حياتي مترتب کرده که آن را مختص به مردم باايمان و داراي عمل صالح دانسته، حياتي که حقيقي و واقعي و جديد است، که خدا آن را به کساني که سزاوارند افاضه ميفرمايد13» البته در آيات قرآن، اهداف متعددي براي آفرينش انسان مطرح شده است که ميتوان آنها را به سه دسته تقسيم کرد14:
1 - هدف مقدماتي (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمينه هاي مادي و اجتماعي و تحقق شناختهاي لازم براي انتخاب آزادانه راه و رسم زندگي براي انسان و استمرار حيات است. از جمله اين اهداف ميتوان به آباداني زمين و دستيابي به توسعه مادي و اقتصادي اشاره کرد. چنان که در سوره هود آيه 60 ميفرمايد:
«و الي ثمود اخاهم صالحاً قال يا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غيره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فيها…. براي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم صالح گفت: اي مردم! خدا را عبادت کنيد که معبودي غير از او نداريد. او شما را از زمين آفريد و آبادي آن را از شما خواسته است».
اين که خداوند انسان را به آبادکردن زمين وا ميدارد و عمران آن را از او مي خواهد، به اين معنا نيست که هدف نهائي همين باشد، بلکه بهره وري از زمين براي بقاي انسان و استمرار حيات مادي، لازم و ضروري است و ادامه زندگي نيز مقدمه رسيدن به هدف والاتري است که انسان و استمرار حيات به تدريج بايد به سوي آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف مياني (متوسط)
بدون هدفهاي ميان مدتي که در قرآن براي زندگي انسان بيان شده است رسيدن به هدف نهايي ممکن نخواهد بود. دو نمونه از اين اهداف را «آزمايش بندگان» و «عبادت خدا» ميتوان نام برد.
الف - آزمايش:
«الذي خلق الموت والحياة ليبلوکم ايکم احسن عملا…. خدايي که مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد شما را که کدام يک نيکوکار ميشويد. (ملک/2)».
منظور از آزمايش خداوند نوعي پرورش است، به اين معني که انسانها را به ميدان عمل مي کشد تا ورزيده و آزموده و پاک و پاکيزه شوند ولايق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آيه 56 سوره ذاريات يکي ديگر از هدفهاي مياني را عبادت ذکر ميکند و مي فرمايد:
«ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» جن و انس را نيافريدم مگر اينکه مرا عبادت کنند ( و از اين طريق تکامل يابند و به من نزديک شوند)
اغلب گمان ميکنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهاي خشک است که بر اثر عادت انجام ميشود يا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب ميآورند اما بايد توجه داشت که عبادت مفهوم بسيار گستردهاي دارد و براي آن يک معيار کلي بيان شده است که، «آنچه براي خدا انجام ميگيرد عبادت است»؛ و لذا «عبوديت، اطاعت بيقيد و شرط و فرمانبرداري در تمام زمينههاست، و بالاخره عبوديت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعي يعني کمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غير او است فراموش کند حتي خويشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائي
مقصود از هدف نهايي چيزي است که بقيه کارها براي رسيدن به آن انجام مي گيرد. از ديدگاه قرآن هدف نهايي زندگي، تقرب به خداوند است و هيچ هدفي متعاليتر از آن وجود ندارد؛ زيرا تقرب به خداوند رسيدن همه کمالات، زيباييها، لذتها و سعادت ابدي است و اين تقرب همراه با چشيدن طعم حيات طيبه و پايدار و فناناپذير در جوار رحمت حق است و اينکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بيان ميکند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومي که بيان کرديم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگي او را خدا محور مي سازد و چنين زندگي موجب تقرب انسان به خدا ميشود.
پس خود عبادت، هدف نهايي نيست، بلکه عبادت يک هدف متوسط و مياني است. ما را به هدف والاتر و کاملتري مي رساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسيدن به درجه تعالي و کمال باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزديک شدن را زيادي ثروت و کثرت فرزندان نمي داند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرايط نزديکي به خدا بيان ميکند دو چيز است: ايمان و عمل صالح.
در آيه 37 سوره سبأ اين مطلب چنين بيان مي شود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتي تقربکم عندنا زلفي الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزديک نمي کند مگر آنان که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ايمان به خدا و عمل صالح، زندگي انسان را خدامحور مي کند و آن زندگي که محور اصلي آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند مي باشد، همان گونه که قرآن در اين آيه ايمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفي مي کند. در آيه 97 سوره نحل اين دو چيز را زمينه رسيدن به حيات طيبه مي داند و نيز در سوره عصر، اين دو را مايه نجات انسان از خسران عظيم بيان
مي دارد. مي شود چنين نتيجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظيم و رسيدن به حيات طيبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتيجه ايمان به خدا و عمل صالح مي باشد که لازم است سرلوحه زندگي انسان قرار گيرد.
پي نوشتها:
________________________________________
1 - فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوري.
2 - ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقي جعفري.
3 - ان الذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأ نوابها والذين هم عن آياتنا غفلون. (سوره يونس/ 7)
4 - بينش اسلامي دوره پيش دانشگاهي، ص37، با تصرف.
5 - ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص78، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
6 - همان، ص84.
7 - والذين جهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (عنکبوت / 69).
8 - فلسفه و هدف زندگي، ص110، علامه محمدتقي جعفري، با تصرف.
9 - آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حديد/ 20.
10 - از کتاب منتخبي از زيباترين شاهکارهاي شعر جهان، به نقل از علامه جعفري، فلسفه و هدف زندگي.
11 - تفسير نمونه، ج23، ص351، با همکاري جمعي از نويسندگان، مکارم شيرازي.
12 - فلسفه و هدف زندگي، ص123، علامه محمدتقي جعفري.
13 - ترجمه تفسير الميزان، ص491 و ص493، علامه طباطبايي، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني.
14 - گامي بسوي معارف اسلامي، ص164، جمعي از نويسندگان.
15 - تفسير نمونه، ج24، ص317.
16 - تفسير نمونه، ج22، ص387.
وقتی امام خمینی از آیت الله نخودکی کیمیا خواست، چه پاسخی شنید؟
سالک الي الله آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خميني: چه اصراري داريد چيزي را که ممکن است موجب خسران شود، ياد بگيريد؟ اما من چيزي را به شما ياد ميدهم که برايتان خسارتي ندارد و محتاج ديگران هم نميشويد.
روايت اول: (به نقل از فرزندآيت الله موسي شبيري زنجاني)
مطلبي را درباره منزلت و جايگاه آيه سوم سوره طلاق ” ويرزقه من حيث لايحتسب ومن يتوکل علي الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لک شي قدرا” با يکي از روحانيون سرشناس تهران بحث ميکرديم و چون در تاکيد بر قرائت اين آيه به همراه بخشي از آيه دوم همين سوره ترديد وجود داشت از ايشان خواستيم در سفر امسال حج از علماي حاضر در اين خصوص سوال نمايند.
ايشان پس از بازگشت از سفر در همين خصوص ميگويد: با فرزندآيت الله موسي شبيري زنجاني اين مطلب را در ميان گذاشتيم و مطلبي که در خصوص ديدار ايشان و شيخ حسنعلي نخودکي مطرح بود را مورد سوال قرار داديم .ايشان در تماس تلفني با اين مرجع تقليد اصل ماجرا را جويا شده و به شرح ذيل بيان ميکنند.
مطلب مذکور در نشريه زائر منتشر و در اختيار حجاج بيت الله الحرام قرار ميگيرد و از آنجا که داراي اهميت خاصي از جهات نمايش اوج عرفان اين شيخ فاضل ،صداقت امام خميني (ره)در کلام و …ميباشد بر آن ديديم تا با انتشار آن در ترويج آن قدمي برداشته باشيم .
شرح ماجرا به نقل از فرزند آيت الله شبيري زنجاني از زبان پدر بزرگوارشان اينگونه نقل ميشود که :
در سفري که امام خميني(ره) و پدرم براي زيارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الي الله حاج حسنعلي نخودکي مواجه ميشوند. امام امت (ره) که در آن زمان شايد در حدود سي الي چهل سال بيشتر نداشت وقت را غنيمت مي شمارد و به ايشان ميگويد با شما سخني دارم.حاج حسنعلي نخودکي ميگويد: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملي (ره) بمانيد من خودم پيش شما ميآيم. بعد از مدتي حاج حسنعلي ميآيد و ميگويد چه کار داريد؟
امام (ره) خطاب به ايشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (عليهالسلام) کرد و گفت: تو را به اين امام رضا، اگر (علم) کيمياداري به ما هم بده؟
حاج حسنعلي نخودکي انکار به داشتن علم (کيميا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کيميا» به شما بدهيم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کرديد آيا قول ميدهيد که به جا استفاده کنيد و آن را حفظ کنيد و در هر جايي به کار نبريد؟
امام خميني (ره) که از همان ايام جواني صداقت از وجودشان ميباريد، سر به زير انداختند و با تفکري به ايشان گفتند: نه نميتوانم چنين قولي به شما بدهم.
حاج حسنعلي نخودکي که اين را از امام (ره) شنيد روبه ايشان کرد و فرمود: حالا که نميتوانيد «کيميا» را حفظ کنيد من بهتر از کيميا را به شما ياد ميدهم و آن اين که:
بعد از نمازهاي واجب يک بار آيه الکرسي را تا «هو العلي العظيم» ميخواني.
و بعد تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله عليها را ميگويي.
و بعد سه بار سوره توحيد «قل هو الله احد» را ميخواني.
و بعد سه بار صلوات ميگويي: اللهم صل علي محمد و آل محمد
و بعد سه بار آيه مبارکه: وَمَنْ يتَّقِ اللَّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يحْتَسِبُ وَمَنْ يتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيءٍ قَدْرًا ؛
(سوره طلاق آيه 2 و 3) (هرکس تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفايت امرش را ميکند، خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند، و خدا براي هر چيزي اندازهاي قرار داده است.)
را ميخواني که اين از کيميا برايت بهتر است.
روايت دوم:آيتالله سيد جعفر شبيري زنجاني:
امام و مرحوم ابوي بالا سر حضرت امام رضا عليهالسلام، آشيخ حسنعلي را ميبينند. ميآيند که با ايشان صحبت کنند، ايشان زيارت ميخواندند و اشاره ميکنند برويد جلوي مدرسه حاج ملا جعفر، زيارت را که خواندم، به آنجا ميآيم.
به آنجا ميآيند و ظاهراً امام به ايشان ميگويند: «شما را به اين حضرت رضا عليهالسلام قسم ميدهيم که علم کيميا را به ما ياد بدهيد».
ايشان ميگويند: «اگر همه کوههاي عالم را طلا کنيد، آيا اطمينان داريد که از آنها سوء استفادهاي نشود؟»
امام ميگويند: «نه، اطمينان نداريم.»
ميگويند: «پس چه اصراري داريد چيزي را که ممکن است موجب خسران شود، ياد بگيريد؟ اما من چيزي را به شما ياد ميدهم که برايتان خسارتي ندارد و محتاج ديگران هم نميشويد».
اين را نشنيده بودم، بعداً از اخوي بزرگ حاج آقا موسي شنيدم و کاملش را برايم بيان کردند.
ايشان ميگويند آشيخ ميگفتند اول آيةالکرسي ميخوانيد، بعد تسبيحات حضرت زهرا«سلام الله عليها»، بعد سه تا قل هو الله و سه صلوات و سه مرتبه « وَمَنْ يتَّقِ اللَّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يحْتَسِبُ وَمَنْ يتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آيات 2 و 3).
پدرم ميفرمودند بعد از آن ديگر هيچ وقت محتاج نشدم.
روايت سوم: به نقل ازمرحوم آيت الله بهجت ره
آيت الله محمدي ري شهري: در تاريخ 19/3/1383 (۲۵ شوال ۱۴۲۵ ) خدمت مرحوم آيت الله بهجت رسيدم. حال ايشان بهتر از ملاقات قبلي بود. فرزند ايشان گفت که ماه رمضان را روزه گرفتهاند.
در مورد ديدار امام خميني با شيخ حسنعلي نخودکي در جواني و دستور العمل ايشان به امام - که بعد از هر نماز، سه بار سوره توحيد و سه بار صلوات و سه بار آيه «و من يتق الله …» را قرائت کند - پرسيدم.
پاسخ دادند : «ايشان با سيد احمد زنجاني، پيش آقاي شيخ حسنعلي نخودکي ميروند و از او علم کيميا ميخواهند. ايشان جواب ميدهد که : آيا متعهد ميشويد که آن را در غير آنچه مرضي خداوند متعال است، مصرف نکنيد؟
هيچ يک، متعهد نميشوند. بعد ميگويد : چيزي ميدهم که بهتر از کيميا باشد. و آن دستور العمل را ميدهد».
آيت الله بهجت، ترتيب اذکار را دقيق به ياد نداشتند؛ ولي فرمودند : «در بحار هست؛ اما مرحوم نخودکي، بخشي از آن را اخذ کرده است».
آيت الله بهجت اضافه کردند : «شايد اگر آقاي خميني به آقاي نخودکي ميگفتند که کيميا را با استخاره مصرف کنيم، به آنان ميداد».
شيخ حسنعلي به امام فرموده بود که اين دستورالعمل براي انجام شدن هر خواستهاي، مناسب است.
روايت چهارم: به نقل از آيت الله شهيد حاج آقا مصطفي خميني ره
اين جانب (آيت الله محمدي ري شهري) قبلاً از برادر بزرگوارم حجت الاسلام و المسلمين آقاي علي اکبر الهي خراساني شنيده بودم که با يک واسطه از آية الله حاج آقا مصطفي خميني نقل کردند که :
امام خميني در جواني همراه با يکي از رفقايش در مشهد با شيخ حسنعلي نخودکي، ملاقاتي داشته و از ايشان تقاضايي نموده است. آقاي نخودکي هم به ايشان گفته : پس از هر نماز واجب، سه مرتبه سوره توحيد را بخوان و سه بار صلوات بفرست و سه بار آيه «و من يتق الله يجعل له مخرجا» و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوکل علي الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شيء قدرا «را قرائت کن.».
امام فرموده بوده که : رفيق ما به صورت منقطع به اين توصيه عمل کرد؛ ولي من از آن موقع تاکنون، آنرا ادامه دادهام و هر چه دارم، از آن دارم.
البته در نقل از حاج آقا مصطفي، رفيق همراه امام، سيد محمد صادق لواساني گزارش شده؛ اما نقل صحيح، همان است که آيت الله بهجت فرمودهاند.
روايت پنجم: به نقل از آيت الله حاج آقا موسي شبيري زنجاني
آيت الله محمدي ري شهري: همچنين در تاريخ ۱۳۸۳/۱۲/۸، تلفني از حضرت آيت الله حاج آقا موسي شبيري زنجاني جريان درخواست امام و مرحوم شيخ حسنعلي در حرم حضرت رضا «عليهالسلام» را پرسيدم. ايشان فرمود :
“خودم اين جريان را از پدرم (آيت الله سيد احمد زنجاني) نشنيدهام؛ ولي طلبهاي به نام سيد صادق … نقل کرد که : خوابي ديدم و به نماز پدرتان رفتم. ديدم که بر سر قبر قطب راوندي، براي ايشان فاتحه ميخواند. به ايشان گفتم : شنيدهام کيميا داريد؟ فرمود : بيا برويم صبحانه منزل! با هم رفتيم. بعد برايم تعريف کردند که يک سال با آقاي خميني، در مشهد بوديم. حرم، مشرف شديم. شيخ حسنعلي هم مشغول بود و از روي مفاتيح _ که گويا تازه چاپ شده بود _ زيارت مي خوند. ايشان (آيت الله خميني) به او گفت : تو را به اين حضرت، حاجتي دارم. شيخ گفت : سيد بگذار زيارت کنم. بعد… قرار شد سر قبر شيخ حر عاملي با هم صحبت کنيم. شيخ وقتي زيارتش تمام شد، آمد.».
خواسته آيت الله خميني گويا کيميا بوده است. شيخ پرسيد : اگر علم کيميا داشتيد و قدرت اين را داشتيد که کوههاي دنيا را طلا کنيد، مطمئن هستيد که از اين علم، سوء استفاده نميشود؟ ايشان جواب دادند : نه.
ايشان فرمود:اگر مطمئن نيستيد، من چيزي را ميگويم که {ديگر } مشکل مالي نداشته باشيد و خطر هم نداشته باشد:
بعد از هر نماز، سه بار «قل هو الله احد» را بخوانيد. بعد، سه بار صلوات و سه بار آيه «و من يتق الله» تا «قد جعل الله لکل شيء قدرا» را تلاوت کنيد.
حاج آقا موسي اضافه کردند که :پس از اين جريان، يک وقت پدرم اين جريان را براي کسي نقل ميکرد که من، آخرهاي آن را از ايشان شنيدم.
روايت ششم: به نقل از آقاي مقدادي (ره) فرزند مرحوم نخودکي
آيت الله محمدي ري شهري: يک نکته هم اضافه ميکنم که از پسر شيخ نخودکي، آقاي مقدادي (حاج شيخ علي مقدادي اصفهاني- متوفاي ۱۳۸۸/۱۲/۲۷) با واسطه شنيدم که قبل از سوره توحيد، آية الکرسي را اضافه کنند و گفتند که اين مطالب در روايتي آمده است.
اگر چه برخي، اين اضافه را از فرزند مرحوم نخودکي نقل کردهاند، ولي آقا (آيت الله بهجت)، فرمود : «به گمانم او در شرحي که براي پدرش نوشته، اين اضافات را نياورده است» و مقصودشان کتاب نشان از بي نشانها بود.
منبع: کتاب زمزم عرفان، نوشته آيت الله محمدي ري شهري